خدایِ من نه دورِ کعبه است
نه در کلیسا
نه در معبد
خدایِ من همینجاست
کنارِ تمامِ دلواپسی هایم
کنارِ تمامِ بغض هایم؛خنده هایم
خدای من نمی ترساند مرا از آتش
اما
می ترساند مرا از شکستنِ دلی
اشک آوردن به چشمی
نا حق کردنِ حقی
خدایِ من می بیند مرا هرجا که باشم
می فهمد مرا با هر زبانی که سخن می گویم
خدایِ من حواسش در همه احوال به من هست ،
خدایِ من مرا از هیچ نمی
ترساند
جز بی فکر سخن گفتن و رنجاندنِ دلی
خدایِ من، خدایِ تمامِ مهربانی هاست…
نه در کلیسا
نه در معبد
خدایِ من همینجاست
کنارِ تمامِ دلواپسی هایم
کنارِ تمامِ بغض هایم؛خنده هایم
خدای من نمی ترساند مرا از آتش
اما
می ترساند مرا از شکستنِ دلی
اشک آوردن به چشمی
نا حق کردنِ حقی
خدایِ من می بیند مرا هرجا که باشم
می فهمد مرا با هر زبانی که سخن می گویم
خدایِ من حواسش در همه احوال به من هست ،
خدایِ من مرا از هیچ نمی
ترساند
جز بی فکر سخن گفتن و رنجاندنِ دلی
خدایِ من، خدایِ تمامِ مهربانی هاست…